پارت۱۹[عشق یهویی]
ا/ت:من برم تو اتاق خودم؟
تهیونگ: حالا چه عجله ی داری
ا/ت:پ.پس چیکار کنم
تهیونگ: فعلا برو بالا بعد منم میام بهت میگم چیکار کنی
ا/ت: باشه
رفتم بالا سمت اتاق تهیونگ لباس های که خریدم اونجا بود یه دست لباس راحتی پوشیدم ( اسلاید بعد لباس ا/ت)
خیلی منتظر تهیونگ موندم ولی نیومد رفتم سمت پله ها و اومدم پایین هرچقدر که تهیونگ رو صدا میزدم جواب نمی داد استرس گرفتم
ترس تموم وجودم رو گرفت یعنی من الان تو این خونه بزرگ تک و تنها خارج شهر چیکار کنم و شروع کردم به گریه کردن و یه گوشه دیوار نشستم
۱۰ دقیقه گذشت و باز خبری ازش نبود دیگه بدنم رنگ گچ رو از استرس به خودش گرفته که برای یک لحظه صدای باز شدن در خونه اومد
که از ترس با دستام چشمامو گرفتم و گریه میکردم که با صدای تهیونک مواجه شدم
تهیوتگ: چرا گریه میکنی؟
ا/ت: از خوشحالی رفتم و پریدم بغلش و محکم فشارش دادم بعد از چند ثانیه فهمیدم چه غلطی کردم و ازش جدا شدم
تهیونگ: ترسیدی؟
ا/ت:ا.اره( با چشم های پر از اشک)
تهیونگ: دیگه نترس من پیشتم اشک هاتو پاک کن
ا/ت: و نمیدونم چرا بیشتر گریم گرفت
تهیونگ: باز چت شد
ا/ت:از یه طرف دارم توی یه کشور قریب زندگی میکنم از یه طرف تو منو دزدیدی و از یه طرف وقتی تنهام میزاری میترسم حداقل لطفاً منو تو این خونه تنها نزار ( گریه)
تهیونگ: باشه دیگ تنهات نمیزارم .لی دیگ گریه نکن باشه؟
ا/ت: باشه
تهیونگ: اشک هاتو پاک کن
من فقط رفتم سوپر مارکت چون اینجا خارج شهر یکم طول کشید بیام
ا/ت: دیگه تنهام نزاریااا
تهیونگ: باشه یه خنده توی گلو کردم
ا/ت: نخند( اخمو)
تهیونگ: نمیتونم نخندم اخه خیلی کیوت شدی مخصوصا با این لباس ( خنده)
ا/ت: مگه لباسم چشه؟
تهیونگ: بامزس برو برام یه نودل درست کن خریدم تو کیسس دارم از گشنگی میمیرم
تازه فکر نکن تنبیه تو یادم رفته
ا/ت: برا خودمم درست کنم؟
تهیونگ: اره
ا/ت: رفتم نودل رو درست کردم اوردم وقتی از آشپزخونه اومد بیرون دیدم داره گیم میزنه
گفتم: میتونیم باهم گیم بزنیم
تهیونگ: مگه بلدی ؟
ا/ت: پس چی فکر کردی اغای گیمر
تهیونگ: عه پس بیا ببینم من میبرم یا تو
ا/ت: معلومه که من
تهیونگ: هه حالا میبینیم
ا/ت: اول بیا نودل مون رو بخوریم بعد
تهیونگ: اوکی
ا/ت: تهیونگ اومد نشست تا خواستم که نودل مو بخورم حالت تهوع گرفتم و سریع رفتم سمت دست شویی درو قفل کردم و استفراغ کردم
تهیونگ: دیدم ا/ت حالش بد شدم رفت سمت دست شویی منم دویدم سمتش وقتی رفت داخل دست شویی درو قفل کرد
ا/ت حالت خوبه؟
درو باز کن چت شد یه دفعه
ا/ت: درو باز کردم اومدم بیرون چیزیم نیس فقط یکم حالم بد شد بریم نودل مون رو بخوریم
تهیونگ: الان حالت خوبه
ا/ت:اره
تهیونگ: رفتیم نودل مون رو خوردیم و گیم زدن رو شروع کردیم باورم نمیشه اینقدر حرفه ای بود ولی باز به پای من نمیرسید
ا/ت: حال کردی اغای گیمر( پوزخند)
تهیونگ: خب راستش اره آفرین عالی بود
اینقدر گیم زدیم که نفهمیدیم که خوابمون برد
فردا صبح
۵۰تا لایک
۱۵کامنت
تا الان نظرتون راجب فیک چطور بوده؟🙃🖇️
تهیونگ: حالا چه عجله ی داری
ا/ت:پ.پس چیکار کنم
تهیونگ: فعلا برو بالا بعد منم میام بهت میگم چیکار کنی
ا/ت: باشه
رفتم بالا سمت اتاق تهیونگ لباس های که خریدم اونجا بود یه دست لباس راحتی پوشیدم ( اسلاید بعد لباس ا/ت)
خیلی منتظر تهیونگ موندم ولی نیومد رفتم سمت پله ها و اومدم پایین هرچقدر که تهیونگ رو صدا میزدم جواب نمی داد استرس گرفتم
ترس تموم وجودم رو گرفت یعنی من الان تو این خونه بزرگ تک و تنها خارج شهر چیکار کنم و شروع کردم به گریه کردن و یه گوشه دیوار نشستم
۱۰ دقیقه گذشت و باز خبری ازش نبود دیگه بدنم رنگ گچ رو از استرس به خودش گرفته که برای یک لحظه صدای باز شدن در خونه اومد
که از ترس با دستام چشمامو گرفتم و گریه میکردم که با صدای تهیونک مواجه شدم
تهیوتگ: چرا گریه میکنی؟
ا/ت: از خوشحالی رفتم و پریدم بغلش و محکم فشارش دادم بعد از چند ثانیه فهمیدم چه غلطی کردم و ازش جدا شدم
تهیونگ: ترسیدی؟
ا/ت:ا.اره( با چشم های پر از اشک)
تهیونگ: دیگه نترس من پیشتم اشک هاتو پاک کن
ا/ت: و نمیدونم چرا بیشتر گریم گرفت
تهیونگ: باز چت شد
ا/ت:از یه طرف دارم توی یه کشور قریب زندگی میکنم از یه طرف تو منو دزدیدی و از یه طرف وقتی تنهام میزاری میترسم حداقل لطفاً منو تو این خونه تنها نزار ( گریه)
تهیونگ: باشه دیگ تنهات نمیزارم .لی دیگ گریه نکن باشه؟
ا/ت: باشه
تهیونگ: اشک هاتو پاک کن
من فقط رفتم سوپر مارکت چون اینجا خارج شهر یکم طول کشید بیام
ا/ت: دیگه تنهام نزاریااا
تهیونگ: باشه یه خنده توی گلو کردم
ا/ت: نخند( اخمو)
تهیونگ: نمیتونم نخندم اخه خیلی کیوت شدی مخصوصا با این لباس ( خنده)
ا/ت: مگه لباسم چشه؟
تهیونگ: بامزس برو برام یه نودل درست کن خریدم تو کیسس دارم از گشنگی میمیرم
تازه فکر نکن تنبیه تو یادم رفته
ا/ت: برا خودمم درست کنم؟
تهیونگ: اره
ا/ت: رفتم نودل رو درست کردم اوردم وقتی از آشپزخونه اومد بیرون دیدم داره گیم میزنه
گفتم: میتونیم باهم گیم بزنیم
تهیونگ: مگه بلدی ؟
ا/ت: پس چی فکر کردی اغای گیمر
تهیونگ: عه پس بیا ببینم من میبرم یا تو
ا/ت: معلومه که من
تهیونگ: هه حالا میبینیم
ا/ت: اول بیا نودل مون رو بخوریم بعد
تهیونگ: اوکی
ا/ت: تهیونگ اومد نشست تا خواستم که نودل مو بخورم حالت تهوع گرفتم و سریع رفتم سمت دست شویی درو قفل کردم و استفراغ کردم
تهیونگ: دیدم ا/ت حالش بد شدم رفت سمت دست شویی منم دویدم سمتش وقتی رفت داخل دست شویی درو قفل کرد
ا/ت حالت خوبه؟
درو باز کن چت شد یه دفعه
ا/ت: درو باز کردم اومدم بیرون چیزیم نیس فقط یکم حالم بد شد بریم نودل مون رو بخوریم
تهیونگ: الان حالت خوبه
ا/ت:اره
تهیونگ: رفتیم نودل مون رو خوردیم و گیم زدن رو شروع کردیم باورم نمیشه اینقدر حرفه ای بود ولی باز به پای من نمیرسید
ا/ت: حال کردی اغای گیمر( پوزخند)
تهیونگ: خب راستش اره آفرین عالی بود
اینقدر گیم زدیم که نفهمیدیم که خوابمون برد
فردا صبح
۵۰تا لایک
۱۵کامنت
تا الان نظرتون راجب فیک چطور بوده؟🙃🖇️
۴۵.۱k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.